فتح مهمات و گشایش کار و رزق و روزی

فقط انسانهای بزرگ که از کمک کردن به دیگران لذت میبرند مشتری همیشگی اینجا هستند

فتح مهمات و گشایش کار و رزق و روزی

فقط انسانهای بزرگ که از کمک کردن به دیگران لذت میبرند مشتری همیشگی اینجا هستند

وقال علیه السلام : إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَى أحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ

و فرمود(ع):وقتى که دنیا به قومى روى آورد،خوبیهاى دیگران را به آنها عاریت دهد و چون پشت کند،خوبیهایشان را از ایشان بستاند

 

گوشه‌ی یکی از همین خیابانها



تنها برایِ از گرسنگی نمردن آواز می‌خوانم

می‌خوانم تا گهگاه

سرانگشتی

سکه‌یِ خردی

در کلاهم بیندازد

و من برقِ چرخانش را ببینم و

بشنوم که بی‌صدا

بر نمدی می‌نشیند

که جنسِ کلاهِ من است

تا من باز بخوانم و چشم بسته ببینم سکه‌یِ دیگری را که می‌چرخد و بشنوم

این بار زنگِ آشنایِ سکه‌ای را که بر سکه‌ای می‌نشیند



وَه که چه آوازِ زیبایی دارد

این جِرِنگاْ جِرِنگِ از گرسنگی نمردن



من آواز خوانِ کوچه‌هایِ ’پر رفت و آمدِ مرکزِ شهرم

می‌نشینم و چشم می‌بندم و می‌خوانم‌آوازهایِ یگانه‌ام را

و گوش می‌سپارم به صدایِ گهگاهیِ درخشانِ سکه‌ای که بر سکه‌ای می‌غلتد


نوامبر2002

3



گاهی هم بیرون می‌جهم

آتشم و دود می‌کنم

شعله می‌کشم از میانِ برگهایِ بر باد رفته و

می‌وزم

بر زمینی که دیگر جایی نیست

و آرام می‌گیرم

فرود آمده بر پلی که همین نزدیکیست

و خیره می‌شوم بر آبی که نمی‌دانم از کجا ها آمده و

تا کجا ها می‌رود ، همینطور موج بر موج و آرام و بی وقفه



حالا دیگه باید بر گردی و بری یه کنجی چمباتمه بزنی و

خیالات دیگری پیدا کنی و

دست بگیری و ببافی ، خیال بر خیال

ای شاهزاده‌یِ گدایِ قصرهایِ خیالی

شعر از کامران بزرگ نیا