فتح مهمات و گشایش کار و رزق و روزی

فقط انسانهای بزرگ که از کمک کردن به دیگران لذت میبرند مشتری همیشگی اینجا هستند

فتح مهمات و گشایش کار و رزق و روزی

فقط انسانهای بزرگ که از کمک کردن به دیگران لذت میبرند مشتری همیشگی اینجا هستند

یک شب تمام ..


زمان : ساعت دو بیست دقیقه نیمه شب

مکان : خانه ای بدون سروصدا سکوت و تنهایی

فضا : تلویزیون ، گلشن راز شیخ محمود شبستری ، جزوه خواص فلزات ، یه عالمه کاغد پخش شده توی اتاق ..

خوب اینجوری گفتم که بدونی چه خبره  ، بعد از دو ماه تصمیم گرفتم بنویسم ، نوشتن که نه ، خط خطی کرده کاغذ ، صبر کن صدای تلویزیون رو کم کنم ..... آهان حالا خوب شد .. بفرما شکولات ..بین خودمان باشد می بینی چقدر راحت میتوانم حضورت را حس کنم ... حالا هر ه میخواهی از من دور باش .. اصلا بشناس یا نشناس .. بگذریم .. حالا چی بنویسم ؟ .......... از دیروز و برف شدید و کلی توی برف و ترافیک موندن و از محل کار تا دانشگاه رفتن و امتحان دادن و شب هم خسته و کوفته برگشتن خانه ؟ ...... نه .. اصلا از دلم می نویسم .. خودمونیما این چند ماه گذشته زیادی دلتنگ میشم .. خصوصا اخرای هفته که بیشتر توی خونه میمونم ..گاهی فکر می کنم چقدر خودم را گم کرده ام اصلا نمی دانم چطور داره عمر میگذره .. بذار چشامو ببندم و یه کم فکر  کنم ...

...

..

.

شرمنده ، الان ساعت شش و بیست دقیقه صبح است (سر نوشتن خوابم برده بود ) ...برم حاضر شم الان از سرویس جا میمونم ..